از اين درام پوسترهاي بسياري منتشر شده ولي اين پوستر به عنوان يكي از پوسترهاي اصلي سريال شناخته شده است:
موضوع داستان:
«پسران برتر از گل» داستاني سرشار از عشق و دوستي همراه با فراز و نشيب هاي زيبا و عناصر لطيف و برازنده است.داستاني كه شما را از خود بيخود ساخته و قلبتان را با طنين دلنواز عشق افسون ميكند.
اين داستان كه چندي پيش بصورت يك درام زنجيره اي ساخت كشور كره طرفداران زيادي را در تمامي دنيا به خود جلب كرده بود در واقع بازنويسي فيلمنامه ي جذاب اين سريال است كه من به رشته ي تحرير درمي آورم.
موضوع اصلي اين داستان تقابل عشق و غرور است و جنگ بين اين دو احساس و بوجود آوردن اين سؤال كه كداميك پيروز مي شوند؟...يكي از هيجان آور ترين رموز اين داستان تولد يك مثلث عشقي در ميان يك دختر و دو پسر است كه بي نهايت به داستان جذابيت مي بخشد.خواننده با يك نگاه ساده به مضمون داستان به راحتي در مي يابد كه عشق با آب و تاب هاي هميشگي و دلنشين در تار و پود اين قصه دميده شده است...
شرح مختصري از داستان:
محور اصلي داستان حول چهار جوان از خانواده هاي سرشناس كره و يك دختر از خانواده اي فقير ميچرخد.محل آشنايي اين 5 نفر يكي از بهترين مدرسه هاي سئول است كه فقط دانش آموزان مرفّه و پولدار كه از خانواده هاي اشرافي و سرشناس هستند اجازه ي تحصيل در آن را دارند.در ابتداي داستان اتفاقاتي مي افتد كه سبب مي شود يك دختر فقير با نام "گيوم جان دي" به طرز غير قابل پيش بيني از اين مدرسه ي خاص سر در بياورد و..."گيوم جان دي" بعد از ورود به اين مدرسه كه از هر لحاظ عجيب است با يك گروه معروف چهار نفره به نام گروه "4 گل" آشنا مي شود.اعضاي اين گروه چهار پسر خوش قيافه،خوش تيپ و سرشناس هستند كه هر كدام به يكي از خانواده هاي فوق العاده مشهور كره تعلق دارند.اين گروه كه به "پسران گل" نيز معروف هستند در مدرسه به عنوان مشهور ترين و محبوب ترين شخصيت هاي موجود در ميان دانش آموزان شناخته شده اند و بالطبع از مغرور ترين دانش آموزان مدرسه به شمار مي آيند."گيوم جان دي" پس از رو به رو شدن با اعضاي "4 گل" در ابتدا فكر مي كند كه اعضاي اين گروه افراد منفوري هستند ولي در ادامه حوادث جالب و برخوردهاي غير منتظره بين اين دختر و اعضاي گروه "4 گل" باعث بوجود آمدن يك داستان فوق العاده جذاب مي شود كه در نهايت به روابط دوستانه و يك مثلث عشقي مي انجامد...
داستاني كه در دست نوشتن دارم در واقع بازنويسي متن فيلمنامه ي درام "پسران برتر از گل" است و بنابراين تمام حقوق اين داستان به نويسنده ي فيلمنامه تعلق دارد.
اگر از دوستداران رمانس و داستان هاي مهيّج و عاشقانه هستيد به هيچ وجه اين داستان زيبا را از دست ندهيد.
رمان به رنگ عشق یک از بهترین رمانهایی است که تا کنون ساخته شده است.این رمان داستانی عاشقی را دنبال میکند که بسیار زیبا و سرگرم کننده است.شما میتوانید به وبلاگ داده شده در کتاب مراجعه نمایید و رمانهای خود را سفارش دهید.
سلام خدمت شما عزیزان جلد دوم داستان دوستان با موضوعاتی همچون:
شيفته ثواب. نجات تاكتيكى !!. خواب عجيب شهيد حاج آقا مصطفى . سخن حكيم پيرامون وحدت. حدود دم فرمانفرما!. خاطره اى شگرف از جنگ. خشم امام صادق عليه السّلام چرا؟ . توجه پيامبر (ص ) به بيماران دور افتاده
. پاسخ امام به سؤال عروس. پاداش صبر و شكر كسى كه فرزندش مرده . اسلام فيروز ديلمى. كرامتى از ميرزاى شيرازى. حكايت عجيبى از علامه طبرسى. سخنى عميق از امام خمينى و تصحيح شعر. پاسخ به قلدر .
گفتار سازنده ابن عباس هنگام مرگ. خواب عجيب شهيد حاج آقا مصطفى. استخاره عجيب !.
و بسیاری مطالب و داستان دیگر را در جلد دوم مطالعه خواهید نمود.
ساموئل لانگهورن کلمنس، که بعدها خود را "مارک تواین" نامید و به همین نام معروف شد، در 1835 در دهکده فلوریدا در میسوری به دنیا آمد و دوران کودکی و جوانی را همانجا گذراند. مدتی ناخدای کشتیهای بخاری رودخانه میسوری بود، آنگاه چندی سربازی کرد، سپس روزنامه نویس و معلم شد و سرانجام به نوشتن پرداخت و یکی از بزرگترین نویسندگان آمریکا و بلکه جهان شد. آثار مهم او، غالبا از خاطرات روزگار جوانیش، که در سواحل رود بزرگ میسیسیپی گذشت، سرچشمه می گیرد.
مارک تواین نویسنده ای بشر دوست، روشن بین و مبارز بود. با ستم و فساد و خرافات مدارا نمی کرد، هنر نویسندگی وقریحه طنز و هزل خود را همچون حربه ای برنده بر ضد ستم و تزویر به کار می برد.
در "بیگانه ای در دهکده" (که عنوان اصلی آن The Mysterious Stranger است) مارک تواین زمان و مکانی دور دست را انتخاب کرده است و در قالب یک داستان خیالی شیرین، بسی حرفها زده است.
ساموئل لانگهورن کلمنس، که بعدها خود را "مارک تواین" نامید و به همین نام معروف شد، در 1835 در دهکده فلوریدا در میسوری به دنیا آمد و دوران کودکی و جوانی را همانجا گذراند. مدتی ناخدای کشتیهای بخاری رودخانه میسوری بود، آنگاه چندی سربازی کرد، سپس روزنامه نویس و معلم شد و سرانجام به نوشتن پرداخت و یکی از بزرگترین نویسندگان آمریکا و بلکه جهان شد. آثار مهم او، غالبا از خاطرات روزگار جوانیش، که در سواحل رود بزرگ میسیسیپی گذشت، سرچشمه می گیرد.
مارک تواین نویسنده ای بشر دوست، روشن بین و مبارز بود. با ستم و فساد و خرافات مدارا نمی کرد، هنر نویسندگی وقریحه طنز و هزل خود را همچون حربه ای برنده بر ضد ستم و تزویر به کار می برد.
در "بیگانه ای در دهکده" (که عنوان اصلی آن The Mysterious Stranger است) مارک تواین زمان و مکانی دور دست را انتخاب کرده است و در قالب یک داستان خیالی شیرین، بسی حرفها زده است.
خانم دکتر لیلی شکوهی برای فرار از ازدواجی اجباری با شهرام پسرعموی بد طینتش راهی را جز انتقال به روستایی دورافتاده نمی بیند.. در آنجا بطور اتفاقی با یونس آشنا میشود که با نگاهی آشنا در همه ی مشکلات پشت او ایستاده و حمایتش میکند! نتیجه ی این حمایت ها ، عشقیست بین این دو نفر.. آیا آنها می توانند از عهده ي مشكل ها بر آيند ... . (كتابچه)
بیش از 100 حکایت خواندنی شیرین و پند آموز از شیوانای عارف........
باتوجه به قابلیت زیاد کتاب ساز کاتب و امکان بلوتوث کتاب از خود نرم افزار نسخه جاوا آن به روز رسانی گردید.
توي جاده زندگي هميشه مسير مستقيم نيست، هميشه راه ها هموار نيست. بايد كه ناهمواري باشه بايد كه پستي و بلندي داشته باشه تا طعم زندگي رو بهتر چشيد...گاهي وقتها جاده كج ميشه و سمت زندگيت تغير ميكنه. گاهي بين دو راهي قرار ميگيري و بايد راهي رو انتخاب كني... همه ي ماجرا از جاي شروع ميشه كه تارا به تهران ميرود...
نسخه اول شعر طنز/انتقادي
منبع:کافه دیزاین | باشگاه طراحان ایران
قسمتي از شعر ها
1) اونـــا کــه میــمیرن مـیرن تــــو بــرزخ
قـاطـی میشـن اهــل بهشت و دوزخ
...
2) نیمه شب پریشب گشتم دچار كابوس
دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس
...
3) گله میکرد ز مجنون لیلی
که شده رابطه مان ایمیلی
...
اين نسخه شامل 16 شعر ميباشد.
نسخه دوم در راه است!!
داستان زندگی عاطفه و نرگس دو دوست قدیمی که نرگس بخاطر تامین مخارج معالجه ی مادرش مجبور به ازدواج اجباری با پسرعموی پولدار و بیسوادش میشه و در این بین برای ماه عسل عازم شمال میشن و نرگس از عاطفه میخواهد که همراهیشون کنه.. در آنجا نرگس کم کم به عشق خالص جهانگیر پسرعمویش پی میبرد و به او علاقمند میشه و عاطفه هم بطور اتفاقی با نادر و نامزدش آشنا میشود اما نادر که دل خوشی از نامزدش ندارد کم کم شیفته ی سادگی و ملاحت عاطفه میشود و از او درخواست ازدواج میکند اما….
بعد از مرگ ناگهانی نغمه تنها دوست و حامی دوران خوش کودکی ، الناز با پیدا کردن دفترچه ی خاطرات نغمه راهی تهران و مرور خاطرات سالهای گذشته میشه.. عشق آتشینش به سعید و کمکهای نغمه برای رسیدن او به سعید و اصرار خودش برای ازدواج نغمه با برادرش آرش.. و در نهایت عشق بی حد و اندازه ی نغمه به امید.. عشقی آتشین که حتی بعد از گذشت سالها بدون معشوق هنوز گرم و پر حرارت بود……
رمان - استاد بازی
نویسنده: سیدنی شلدون
حجم کتاب: 1 MB
یه پسر آمریکایی برای پیدا کردن الماس به آفریقا میره و بعد از کلی مشکلات الماس های بزرگ و زیادی پیدا میکنه و یه شرکت تاسیس میکنه در این بین از مردی که میخواست اونو بکشه انتقام میگیره و زنش که دختر اون بوده رو اوایل از خودش میرونه اما کم کم به خاطر بچه اش اون رو هم می پذیره بعد از مرگ مرد اداره ی
دانلود ادامه مطلب
رمان - بازی سرنوشت
نویسنده: باربارا کارتلند
حجم کتاب: 648 KB
دلیسا دختر جوانی است که با پدرش در مزرعه زندگی می کند. مادرش را از دست داده و یگانه خواهرش به لندن مهاجرت کرده است. پدر خانواده به علت افتادن از اسب مجروح شده و حالا وظیفه نگهداری از او به عهده دلیسا است. او پس از مدتی برای استراحت به لندن نزد خواهرش فلور
دانلود در ادامه مطلب
رمان - يك روز از زندگي
نویسنده: زهرا عليزاده
حجم کتاب: 124 KB
فقط يك روز از زندگي اين داستان رو ساخت. كمتر از 24 ساعت يك زندگي دوباره شكل گرفت! اينطور شروع ميشود:
گاهي فراموش مي كنيم كه خدايي هست، حواسش به ماها آدماي روي زمينه و تنهامون نميزاره!
گاهي يادمون ميره كه اومديم تا زندگي كنيم. زندگي براي خودمون يا ديگران...
http://www.hamketab.ir/download-43924/Yek_Rooz_Az_Zendegi.zip
فیلم نامه - خواستگاري
نویسنده: م.مودب پور
حجم کتاب: 145 KB
فيلم نامه اي کمدي و زيبا که خواندن آن لطفي کمتر از خواندن رمان هاي اين نويسنده ندارد .
http://www.hamketab.ir/download-117/khastegary.zip
رمان - پشت پلک
نویسنده: مریم صمدی
حجم کتاب: 664 KB
- اون مریضه
- متاسفم عزیزم اما واقعا امید زیادی بهش نیست
- سکته شدیدی کرده, حتی اگر از بستر هم بلند بشه...
http://www.hamketab.ir/download-43919/poshte_pelke_shab.zip
مجموعه داستان - داستان دوستان
نویسنده: محمد محمدی اشتهاردی
حجم کتاب: 296 KB
در این کتاب داستان هایی است که خواندن آنها خالی از لطف نیست.
http://www.hamketab.ir/download-82/dastane_dostan.zip
مجموعه داستان - حکایت ها و داستان های عبرت آموز
حجم کتاب: 739 KB
مجموعه ای از حکایت ها و داستان های عبرت آموز
http://www.hamketab.ir/download-43697/Hekayat_Persia.zip
مجموعه داستان - داستان های قراني و...
نویسنده: شهید محراب آیت ا ... دست غیب
حجم کتاب: 431 KB
در اين كتاب موضوعاتي مثل : داستان ها و معجزاتي از قرآن و ائمه (ع) و داستان هايى ازبندگان صالح و صاحب تقوا و نيز ده ها داستان خواندني ديگر بیان می شود .(اف بوک 2.6)
http://www.hamketab.ir/download-1721/dastanhaye_shegeft.zip
مجموعه داستان - 10 داستان کوتاه و
حجم کتاب: 474 KB
اين كتاب شامل داستان هاي كوتاه ، پيچيده و معمايي است كه توسط كتابچه تهیه شده است .
http://www.hamketab.ir/download-1703/10_dastane_pand_amooz.zip
مجموعه داستان - درس هايي از طبيعت
نویسنده: محمد رضا اكبري
حجم کتاب: 218 KB
اين كتاب مجموعه اي از داستان هاي مفيد و مستند است كه حيوان ها و حركت هاي آن ها را مورد توجه قرار داده است . جنبه هاي آموزشي اين كتاب زياد است و همه داستان هاي آن يك يا چند نكته تربيتي يا آموزشي دارند كه در تقويت عقايد , اخلاق و
http://www.hamketab.ir/download-1376/darshaieaztabiat.zip
فصل سی وسوم
سرانجام اتفاقی که ازش می ترسیدم,افتاده بود.گیج ومات,دراتاقم نشسته به فضاي خالی رو به
رویم که رو به تاریکی می رفت,زل زده بودم.خانه درآرامش فرو رفته بود.اما می دانستم این
آرامش قبل از طوفان است.آن شب,وقتی پدرم به خانه رسید من تقریباً یادم رفته بود که حسین
کارش داشت.اما صورت درهم واخم هاي پدرم,مرا به فکر انداخت که مبادا به حسین تلفن
کرده وچیزي گفته باشد.منتظر ماندم تا پدرم خودش سرصحبت را باز کند واین انتظار زیاد
طول نکشید.بعد از شام,پدرم به اتاق سهیل کرد ومرا صدا کرد.ناخودآگاه,دلم فرو ریخت.دست
وپایم یخ کرده بود.به سختی وارد شدم.پدرم پشت میز نشسته بود با دیدن من,گفت:
-بیا بشین.
روي تخت سهیل روبه روي پدرم نشستم.منتظر ماندم تا اول پدرم صحبت کند.چند لحظه اي
هردو ساکت بودیم.عاقبت پدرم گفت:
-من امروز با آقاي ایزدي تماس گرفتم.می دونی چه کار داشت؟...
پرسشگر نگاهش کردم.پدرم بی آنکه منتظر جواب بماند گفت:
-نمی دونم با خودش چه فکري کرده که این درخواست رو اصلا مطرح کرده!...بدون مقدمه از
من خواست که یک وقت بهش بدم,براي خواستگاري!عجب زمونه اي شده!ازروي انسانیت
ومحبت,این آدم رو دعوت می کنی توي خونه ات,تا چشمش به پول وپله می افته,آب ئهنش
فصل سی ودوم
سرانجام تمام دوندگی ها وخستگی هایمان به انتها رسید.از بالاي ایوان به حیاط سرسبزمان که با
چراغهاي ریز رنگی,تزئین شده بود,خیره شدم.درتمام حیاط میز وصندلی چیده بودند.روي میزها
ظروف میوه وشیرینی به چشم می خورد.داخل سالن پذیرایی وهال هم صندلی چیده
بودیم.عروس وداماد هنوز نیامده بودند,ولی مهمانان از راه می رسیدند و روي صندلی ها
جاخوش می کردند.هفته پیش,خود سهیل براي حسین کارت دعوت برده بود.صبح براي دادن
کارت به شرکت محل کار حسین رفته بود,وقتی برگشت کلی از بزرگی شرکت وشغل
وجایگاه حسین تعریف می کرد.آخرین نگاه را درآینه به خود خود انداختم.پیراهن بلند مشکی
پراز سنگ دوزي وملیله ومنجوق,یک سرویس طلاي ساده و موهایی که مثل آبشار با پیچ
وشکن فراوان روي شانه هایم می ریخت.به قیافه ام دقیق شدم.قد بلند وهیکل لاغري
داشتم.پوست گندمی با چشمان درشت وخاکستري رنگ,گونه هاي برجسته ولبهاي نازك که
به چانه اي گرد ختم می شد.دوباره به چشمانم خیره شدم,خودم هم هنوز نمی دانستم چه رنگی
است.هرلحظه به رنگی درمی آمد.به ابروهاي بلند ونازك وپیوسته ام نگاه کردم.مرتب بود.به
احترام حسین شال نازکی روي موهایم انداختم.شال هم از جنس پارچه لباسم وپراز منجوق
وملیله بود وانگار جزئی از لباسم بود.کفش هایم را پوشیدم واز اتاقم خارج شدم.به مادرم نگاه
کردم که پیراهن شیک وگران قیمتی از حریر شیري رنگ به تن داشت.موهایش را تازه بور
کرده بود.هررنگی به موهاي بینوایش می زد به صورتش انقدر می آمد که گاهی در می ماندم
رنگ اصلی موهایش چیست؟آثار خستگی در صورتش هویدا بود.از چند هفته پیش,همه مان
در حال دویدن بودیم.به زن دایی ام نگاه کردم.ساکت کنار دایی ام نشسته وبه روبه رو خیره
مانده بود.به مینا نگاه کردم که موشکافانه همه چیز را نگاه می کرد,مطمئن بودم دنبال ایراد
واشکالی است تا بعدا جار بزند.عموي بزرگم هنوز نیامده بود.دوستان سهیل وگلرخ مشغول
فصل سی ویکم
ترم جدید,رو به پایان بود.حدود دو ماه ونیم ازسال جدید گذشته بود.کمتر از گذشته از رفتن به
دانشگاه لذت می بردم.حسین پروژه اش را هم تحویل داده بود ودیگر کاري در دانشگاه
نداشت.ازوقتی قرار شده بود خانه را بفروشد,خیلی کم می دیدمش,خانه قدیمی وپدري اش را
براي فروش به بنگاه سپرده بود وطبق گزارشی که هروزبا تلفن به من می داد,هربعدازظهر
حداقل دو سه نفر می رفتند تا ملک را ازنزدیک ببینند.قیمتی که بنگاه دار روي خانه گذاشته
بود خیلی بالاتر از انتظار من وحسین بود.خوب یک خانه کلنگی بزرگ در شلوغترین محله
هاي تهران,بهترین جا براي ساختن یک آپارتمان چند واحدي بود.
در خانه خودمان هم همه در به در دنبال یک خانه مناسب براي سهیل وعروس جوانش می
گشتند.سهیل مثل بچه ها هرآپارتمانی را می دید,ذوق می کرد ومی گفت:همینه!خودشه...من
همینو می خوام.
بعد پدرم سریع عیب وایرادهاي خانه را درمی آورد ولب ولوچه سهیل آویزان می شد.قرار بود
اول خانه بخرد,بعد مراسم عروسی بگیرند.سهیل تمام پس اندازش را از همان روزهاي اولیه
نامزدي,دربانک مسکن گذاشته وحالا نوبت وامش رسیده بود.پدرم هم قول داده بود کمکش
کند.
هوا کم کم روبه گرمی می رفت وروزها بلند می شد.آخرین جلسات کلاسها بود که لیلا چند
روزي به دانشگاه نیامد.هرچه به خانه شان زنگ می زدم کسی گوشی را برنمی داشت.البته خیلی
نگرانش نبودم چون مادرش از اون دسته آدمهایی بود که ماگهان بارو بندیلش را جمع می کرد
وبه مسافرت می رفتند.اوایل هفته بود که ناراحت وافسرده وارد کلاس شد.شادي بادیدنش از
جا بلند شد وگفت-به به!استاد,خبر می دادي گاو سر می بریدیم...
لیلا دستش را چرخاند:تورو خدا بس کن که اصلاً حال وحوصله ندارم.
ومشکلاتم!دلم می خواهد توبیرون از این دایره,خوشبخت شوي.خواهش می کنم پیشنهادم را
قبول کن ومرا یک عمرسپاسگذارت بگذار!
« قربانت حسین »
با خشم تمام وناگهانی,نامه را ریزریز کردم.داد زدم:به توهیچ ربطی نداره من راجع به زندگی ام
چه تصمیمی بگیرم...بدبخت ترسو!
صداي مادرم ازجا پراندم:مهتاب؟...مهتاب؟دیوانه شدي؟
سال تحویل شد وغم ازدل من پاك نشد.دلم می خواست حسین را پیدا کنم وآنقدر سرش داد
بزنم تا کَر شود.اما از آن روزهرچه به خانه اش زنگ می زدم کسی گوشی را برنمی داشت.دید
وبازدید عید هم بی حضورمن انجام شد.دستم هنوز درگچ بود وبی حوصله با همه دعوا می
کردم.پدرومادر هم حوصله جروبحث با مرا نداشتند وبه تنهایی این طرف وآنطرف می
رفتند.دستم داخل گچ می خارید واشکم را درمی آورد.مثل دیوانه ها طول اتاقم را بالا وپایین
می رفتم ودر دل با حسین دعوایم می شد.بارفتن پدرومادرم به خانه نازي خانم,فکري در سرم
جان گرفت.فوري لباس پوشیدم وسوئیچ ماشین مادرم را برداشتم.مصمم پشت رل نشستم وبا
یک دست ناقص فرمان را چسپیدم.خیابانها مثل کره ماه خلوت بود وباعث شد زود
برسم.سرکوچه,پراز بچه بود.داشتند با یک توپ پلاستیکی,فوتبال بازي می کردند.ماشین را
سرکوچه گذاشتم وبی اعتنا به نگاهاي خیره بچه ها,وارد کوچه تنگ وتاریک شدم.جلوي
درکمی دو دل ایستادم.ولی دوباره خشم بر شکّم غالب شد وزنگ زدم.دستم را روي زنگ
گذاشتم وبرنداشتم تا حسین سراسیمه در را باز کرد.با دیدن من انگار روح دیده باشد,قدمی به
عقب برداشت.عصبی گفتم:
-چیه؟انتظار دیدنم رو نداشتی؟فکر نمی کردي بتونم خیابانهاي اینجا را یاد بگیرم
جلال آل احمد - زندگینامه به همراه مجموعه آثار جلال آل احمد
نویسنده: جلال آل احمد
حجم کتاب: 1 MB
به طور کلی نثر آل احمد نثری است شتابزده، کوتاه، تاثیر گذار و در نهایت کوتاهی و ایجاز . آل احمد در شکستن برخی از سنت های ادبی و قواعد دستور زبان فارسی شجاعتی کم نظیر داشت و این ویژگی در نامه های او به اوج
http://www.hamketab.ir/download-1760/jalal.zip